وقایع روز عاشورا:
صبح روز عاشورا دو لشگر در مقابل هم صف آرایی کردند. لشگر امام با 32 سواره و 40 پیاده و لشگر عمر سعد با 30000 نفر. ابتدا حضرت ـ علیهالسّلام ـ سوار بر شترشان خطبه خواندند و دشمنان را نصیحت کردند و خود را به آنها شناساندند تا بدانند با چه کسی میجنگند.
در ضمن امام ـ علیهالسّلام ـ در پشت خیمهها خندقی کنده، در آن هیزم ریخته، و آن را آتش زدند تا دشمنان از پشت نتوانند حمله کنند.
تعداد یاران امام بنا بر نظر مشهور، 72 نفر بود؛ امّا آمارهای دیگری نیز همچون 79، 90، 139، 217، و 288 نفر نیز نقل شدهاند که به نظر مصنّف این کتاب، تعداد 139 نفر درست است که 106 نفر از غیر بنیهاشم و 33 نفر از بنیهاشم بودند؛ البتّه طبق نظری 72 نفر شمار شهدایی بودند که از مدینه همراه امام ـ علیهالسّلام ـ بودند و بقیه بعداً به امام اضافه شدند.
در این میان وقتی حر فهمید قضیه جنگ جدّی است، از کار خود پشیمان شد و به صورت مخفیانه به همراه پسرش به امام ـ علیهالسّلام ـ پیوست و امام ـ علیهالسّلام ـ نیز توبه آنها را پذیرفت. سپس حر روبهروی لشگر کفر ایستاد و آنها را سرزنش کرد. آنها حر را تیرباران کردند و حر برگشت.
عمر سعد برای آن که افتخار شروع جنگ را داشته باشد، تیری به طرف لشگر امام ـ علیهالسّلام ـ انداخت و جنگ گروهی آغاز شد. در این جنگ تعداد 50 نفراز سربازان امام ـ علیهالسّلام ـ به شهادت رسیدند. پس از آن، جنگ تنبهتن و دو نفره و چند نفره شروع شد که به این شرح است:
1. شهادت حر
او جنگ نمايانی كرد و پس از كشتن تعدادی از افراد دشمن، چون اسبش خسته شده بود، پياده جنگيد و بعد از بههلاكتفرستادن چهل و چند نفر شهيد شد. (در ضمن، فرزند حر نیز قبل از او در جنگ تن به تن شهيد گردید)؛
2. شهادت مسلم ابن عوسجه و حبیب ابن مظاهر
این دو یار صمیمی و قدیمی، پیرمردانی بودند که در کوفه زندگی میکردند.
امام ـ علیهالسّلام ـ با نامهای از جبیب دعوت کرد تا به کربلا بیاید و او به همراه خود، مسلم و افراد دیگری را (در تاریخ نگار روز 6محرم هم به این مطلب اشاره شد) فرمان امام ـ علیهالسّلام ـ را اجابت کردند. در روز عاشورا، ابتدا مسلم شهید شد و بعد حبیب قبل از نماز ظهر به او پیوست.
پیرمرد دیگری که حبیب او را نیز به همراه خود آورده بود، انس ابن حارث کابلی بود. او از یاران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در جنگ بدر و حنین بود که روز عاشورا در نهایت پیری با ابروانی سفید که روی چشمانش افتاده بود به کمک امام ـ علیهالسّلام ـ آمد و هجده نفر را کشته و سپس شهید شد.
3. جنادة ابن حارث انصاری
اهل مدینه بود و در کنار امام ـ علیهالسّلام ـ جنگید تا شهید شد. پس از او پسرش به جنگ دشمن رفت و شهید گردید. بعد از شهادت پسر، سر او را به طرف مادرش انداختند که او آن را سوی دشمن انداخت؛ مثل مادر وهب که در روز پنجم به آن اشاره شد. سپس مادرش وارد جنگ شد و دو نفر را کشت که امام ـ علیهالسّلام ـ او را به خیمه برگرداند.
4. جون، غلام ابوذر
حالا غلام امام ـ علیهالسّلام ـ شده بود. وقتی اجازه برای جنگ خواست، امام ـ علیهالسّلام ـ او را آزاد کرد و اجازه نداد. او پس از اصرار فراوان اجازه گرفت و 25 نفر را کشت و شهید شد.
5. حجّاج ابن مسروق
اذانگوی امام ـ علیهالسّلام ـ بود که در جنگ تنبهتن شهید شد.
6. هفهاف ابن مهند
یکّهسوار و دلاور شیعه و از ملازمان علی ـ علیهالسّلام ـ در جنگهای ایشان بود که پس از شهادت امام ـ علیهالسّلام ـ به کربلا رسید و چون کار را تمام شده دید، شمشیر کشید و به لشگر دشمن حمله کرد. عدّه زیادی از دشمنان را کشت و ظالمان وقتی دیدند به تنهایی از پس او برنمی آیند، از هر سو به او حمله کردند و با محاصره او را به شهادت رساندند.
7. سوید ابن عمرو
پیرمردی بود که در اثر شدّت جراحات بیهوش شد و وقتی به هوش آمد که امام ـ علیهالسّلام ـ شهید شده بود. دوباره خنجر به دست گرفت و جنگید تا شهید گردید و او آخرین شهید کربلا بود.
شهدای بنیهاشم
1. حضرت علی اکبر
سن ایشان را از 18 سال تا 27 سال نقل کردهاند. وقتی که امام ـ علیهالسّلام ـ به او اجازه میدان داد، امام ـ علیهالسّلام ـ خدا را شاهد گرفت که «خدایا تو شاهدی که شبیهترین مردم به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را سوی میدان میفرستم.» او 120 نفر را کشت. سپس برگشت و تقاضای آب کرد. امام ـ علیهالسّلام ـ در جواب فرمودند: «صبر کن! به زودی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ تو را سیراب خواهد کرد.» بعد از آن امام انگشتری خود را به او دادند تا بمکد و کمتر احساس تشنگی کند. او بعد از جنگ نمایانی شربت شهادت نوشید.
2. حضرت قاسم ابن الحسن
نوجوانی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود؛ ولی آن قدر بزرگ بود که مرگ را از عسل شیرینتر میدانست. او در حال شهادت، زیر سم اسبها قرار گرفت و در آغوش امام ـ علیهالسّلام ـ به شهادت رسید.
فرزند دیگر امام حسن ـ علیهالسّلام ـ در کربلا «حسن مثنی» است که تازه با فاطمه، دختر امام حسین ـ علیهالسّلام ـ ازدواج کرده بود. او پس از آن که 17 نفر از دشمن را کشت، بیهوش شد. بعدها کسی او را درمان کرده و راهی مدینه نمود.
4. عبدالله اصغر
فرزند دیگر امام حسن ـ علیهالسّلام ـ بود که او وقتی حضرت ـ علیهالسّلام ـ را تنها دید، به قتلگاه رفت و پس از آن که دستش قطع شد، در آغوش حضرت ـ علیهالسّلام ـ شهید شد.
4. عون و محمد
دو فرزند نوجوان حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ بودند که به دستور پدرشان برای یاری امام ـ علیهالسّلام ـ آمده بودند. وقتی اجازه گرفتند، راهی میدان شده و ابتدا محمّد و سپس عون به شهادت رسیدند.
5. حضرت عبّاس
وقتی حضرت ابوالفضل ـ علیهالسّلام ـ 34 ساله بزرگترین یار امام در بین بنیهاشم و پرچمدار امام ـ علیهالسّلام ـ تقاضای رفتن به میدان کرد، ایشان فرمود: «طفلان تشنهاند. اول آبی بیاور. بعد روانه میدان شو.»
پس از آن که برادران حضرت عباس ـ علیهالسّلام ـ به نامهای عبدالله، عثمان، و جعفر شهید شدند، هنگامی که آن حضرت روانه فرات شدند، 4000 نفر از دشمنان او را محاصره کردند. او با کشتن80 نفر محاصره را شکست و خود را به آب رساندند؛ امّا از آن نیاشامیدند؛ چون به یاد تشنگی امام ـ علیهالسّلام ـ و طفلان افتاده بودند. مشک را پر از آب کرد و راهی خیمهها شدند. در راه، ابتدا دست راستش و سپس دست چپش را قطع کردند؛ سپس با عمود آهنینی که بر فرقش زدند، او را به زمین انداختند و ایشان در این حال امام ـ علیهالسّلام ـ را صدا زدند و حضرت ـ علیهالسّلام ـ به کمک او آمدند و او در آغوش حضرت ـ علیهالسّلام ـ شهد شهادت نوشیدند.
6. عبدالله رضیع
کودکی بود که در روز عاشورا به دنیا آمد. هنگامی که امام ـ علیهالسّلام ـ میخواستند به میدان بروند، او را بوسیدند و او در آغوش امام ـ علیهالسّلام ـ با تیر دشمن شهید شد.
7. علی اصغر
مشهور است که شش ماهه بود. حضرت او را به سوی لشگر دشمن آورد تا برایش طلب آب کند؛ امّا ظالمان با زدن تیر سهشعبه به گلویش او را به شهادت رساندند.
8. حضرت امام حسین ـ علیهالسّلام ـ
بعد از این که همه یاران امام ـ علیهالسّلام ـ به شهادت رسیدند، امام ـ علیهالسّلام ـ در نوبتهایی با اهلبیت، حضرت سجاد ـ علیهالسّلام ـ، حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ و دیگران وداع کردند که هر کدام جانسوزتر از دیگری بود؛ سپس امام ـ علیهالسّلام ـ به سراغ لشگر دشمن آمده و بار دیگر برای اتمام حجّت خود را معرّفی کردند و از لشگر ظلم در مورد خود گواهی گرفتند که همه او را میشناسند.
امام در جنگ تنبهتن با شجاعتی وصفناپذیر یکیک آنها را به درک واصل کردند تا این که در اثر تشنگی و خستگی زیاد ایستادند تا کمی استراحت کنند. ظالمی با سنگ سر ایشان را زخمی کرد و وقتی امام ـ علیهالسّلام ـ برای پاککردن خون سرشان پیراهن را بالا آوردند، ظالم دیگری تیر بر سینه مبارکشان زد.
تیر آن چنان بر پیکر امام ـ علیهالسّلام ـ فرو رفت که ایشان تیر را از پشت بیرون آوردند و خونشان مانند ناودان جاری شد. در این هنگام ضعف بر بدنشان غلبه کرد و ایشان در جای خود بودند و حرکت نمیکردند. ظالمان هم از ترس این که قاتل اصلی حسین ـ علیهالسّلام ـ باشند، مدّتی طولانی جلو نیامدند تا آن که شمر ملعون کار با 12 ضربه سر ایشان را از بدن جدا کرد. لعنت خدا بر شمر و همه ظالمان به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ.